وودی آلن

این دیدگاه شما است که گمان می‌برید من انسانی کافر و ملحدم. از دیدگاه خدا من یک اُپوزیسیون قانونی محسوب می‌شوم.

وودی آلن

دیالوگ

یک جایی می رسد که آدم دست به خودکشی می زند، نه اینکه یک تیغ بردارد رگش را بزند نه! قید احساسش را می زند

پ.ن : دیالوگ

قانون 1 - اولین برخورد

اولین برخورد خیلی مهمه ، اولین نگاه ، آدما تو همون دو سه ثانیه اول تصمیمشون و درباره ی تو می گیرن بعد از اون فقط میزانش زیاد و کم میشه مثلا اگه دوست داره ، بیشتر و کم تر میشه اما عوض نمیشه یا اگه بی تفاوته بهت کم و زیاد میشه اما اون تصمیم اول همیشه سر جاش هست تا وقتی که یه مسئله ی پیش بیاد و همه چی بخواد عوض بشه ولی آدما همیشه ته ذهنشون تو ناخودآگاهشون مارو با نگاه اولشون میشناسن ، اون برخورد اول بی برو برگرد میاد میشینه تو دل ، بره همینه که بعضیا میشن آدمای تو دل برو بعضیام میشن تو ک و ن نرو

بار الها بر من رحم کن باشد که ...

و...

خداوند عشق را آفرید.

رودها در جاری شدن

و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند

کوه ها با قله ها

و دریا ها با موج ها زندگی پیدا می کنند

و انسانها

همه ی انسانها

با عشق

تنها با عشق

پس بار الها بر من رحم کن

بر من که ناتوانم رحم کن

باشد که خانه ای نداشته باشم

باشد که لباس فاخری نداشته باشم

باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم

اما نباشد

هرگز نباشد

لحظه ای که در قلب من عشق نباشد،

هرگز نباشد...

بخت یاری

از بخت یاری ماست

که آنچه می خواهیم

یا بدست نمی آید یا

از دست می گریزد

"شاملو"

دیروزها

آن روزها کسی را دوست داشتی

این روزها تنهایی

 

دلتنگی ..

و

 

 

خداحافظ رفیق

طعم خیش اندوه و  اتفاق افتاده

یه آه خداحافظ  یه فاجعه ی ساده