قلی خان ، خان نبود ؛ دزد بود .
لابد تو هم اسمشو شنفتی . وقتی به سن و سال تو بود با خودش گفت ببینم تنهایی می تونم هزار تا قافله رو لخت کنم؟
با همین یه حرف ، پا جونش وایساد و هزار تا قافله رو لخت کرد.
آخر عمری پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت : هزار تات ، تموم . حالاببینم عرضه ش رو داری تنهایی یه قافله رو سالم برسونی مقصد؟
نشد... نشد... نتونست . مشغو ل الذمه ی خودش شد . تقاص از این بدتر؟
روزی روزگاری - امراله احمدجو